تسکین درد های عضلانی با ریلکسیشن
۱۳۹۲-۱۰-۱۹اسکیزوفرنی
۱۳۹۲-۱۰-۱۹
رفتارهای عصبی ایجاد ناراحتی های جسمانی یا روانی می کند . با اینکه احساس درد ناشی از ناراحتی های جسمانی متفاوت از احساس ناراحتی روانی است ، می توان گفت به لحاظی این دو به موازات یکدیگر حرکت می کنند . درد جسمانی بدواً ناشی از تحریک عصب های موجود در محل دریافت کننده آسیب و جراحت است . به عبارت دیگر ، محل درد جسمانی مشخص است ، اما در زمینه دردهای روانی ( اندوه ، اضطراب ، افسردگی ، پرخاشگری و غیره ) تعیین محل درد امکان پذیر نیست . با این حال ، درد رفتارهای عصبی هم مانند درد جسمانی حقیقی است و حتی از آن ناخوشایند تر است .
درد روانی ( درد رفتارهای عصبی ) و درد جسمانی علیرغم تفاوت های ظاهری اثر مشابهی دارند . مثلاً یک توهین ، یک سرکوب احساس ، می تواند شبیه یک جراحت عضلانی و مانند یک سیلی یایک مشت ایجاد درد کند . دریافت یک خبر ناخوشایند گاه موجب کاهش ناگهانی فشار خون ، فوبیا و حتی لکنت زبان می شود .
مثلاً وقتی مرد خانواده به همسرش اطلاع داد که قصد ترک او را دارد ، تمام عضلات همسرش کشیده شد، درست مانند آن بود که او ، ضربه ای به جسم همسرش وارد کرده باشد . در بسیاری از موارد ناراحتی روانی را با دردهای جسمانی قیاس می کنیم . مثلاً می گوئیم « خبر را که شنیدم انگار کسی بر صورتم سیلی زد . » و یا « انگار با مشت بر شکمم کوبیدند. » سیلی چه واقعی باشد و چه نباشد ، پیام مشابهی را مخابره می کند و واکنش یکسانی بوجود می آورد . مهم معنائی است که دریافت کننده برای ناراحتی جسمانی یا روانی در نظر می گیرد .
بی تفاوتی کامل نسبت به رفتارهای عصبی مانند تحقیرها و سرزنشهای دیگران نشانه آن است که گیرنده های مغز خود را از کار انداخته ایم تا برای پیام سایرین قدر و ارزشی قایل نشویم . شاید بتوان گفت که انسان در مغز خود مدار ویژه ای دارد که تهدیدهای روانی را دریافت می کند . همانطور که گیرنده هائی داریم که دردهای جسمانی را به احساس منتقل می کند گیرنده های تهدیدهای روانی ، انسان را از خطراتی که احتمالاً در انتظار اوست آگاه می کند . ممکن است توهین و تحقیر مقدمه حمله جسمانی باشد . با واکنش نشان دادن فوری نسبت به دردهای روانی ، از آسیب دیدن جسم خود جلو گیری می کنیم . وقتی کسی ما را با طعنه هایش می رنجاند ، خشم و عصبانیت به سراغمان می آید و خود را برای برخورد با حمله فیزیکی احتمالی آماده می سازیم .
وقتی می خواهیم اشخاص به گفته های ما عمل کنند ، تاثیر وارد کردن درد جسمانی به آنها می تواند بیش از یک سرزنش و یا انتقاد ساده باشد . مجبور کردن افراد بوسیله سیلی زدن و توهین کردن درست نیست و این را هم می دانیم که در گیری های جسمانی اگر مناسب دوران بربریت و زندگی وحوش باشد، مناسب زندگی نوین امروز نیست . رفتار های عصبی یا یک حمله کلامی می تواند به جنگی تمام اعیار مبدل گردد . واکنش کلاسیک در برابر تهدید ، خواه تهدید جسمانی باشد ، خواه روانی ، جنگ و ایستادگی می تواند از معرکه فرار کند و یا در مقام دفاع از خویش برآید . اگر تهدید سریع و سنگین باشد ، ممکن است مات و بی حرکت بمانیم و توان واکنش خود را از دست بدهیم .
به نظر می رسد که هریک از این واکنشها ناشی از یک انگاره بدوی است که از خصوصیات حیوانی نشأت می گیرد . حمله چه جسمانی باشد ، چه روانی ، عمدی باشد یا غیر عمدی ، ایجاد واکنش تدافعی می کند . این واکنش می تواند توام با حرکت متقابل ، و یا بی حرکتی و سکون کامل باشد . اما در هر صورت ، کسی که مورد تهاجم جسمانی یا روانی قرار گرفته ، سخت شدن و کشیدگی عضلات مشابهی را تجربه می کند .
اما از همه اینها مهمتر ، اطلاع از چگونگی فعل و انفعالاتی است که هنگام در گیری در مغز ما ایجاد می شود . هنگام درگیری نه تنها عضلات ، بلکه مغز انسان متاثر می گردد . مثلاً در مناقشات میان زن و شوهر ، طرفین نسبت به یکدیگر بدبین می شوند و تصویری منفی در ذهنشان شکل می گیرد تا بتوانند پیام یکدیگر را آنطور که هست درک کنند. از آن گذشته ، از روی بدبینی برای هر رفتار یکدیگر سوء نیتی در نظر می گیرند و یکدیگر را به نداشتن حسن نیت متهم میکنند . این قبیل صفت بندی ها و منفی بینی ها ، به ناچار به منازعات شخصی منتهی می شود . زن و شوهر یکدیگر را بدجنس و بد نیت معرفی می کنند و خشمگین می شوند و با مشکل برخورد تدافعی می کنند . اما ، حتی اگر زن و شوهر در لحظه در گیری برخورد خصمانه داشته باشند ، نمی توان آنها را بدجنس و بد نیت قلمداد کرد . با این حال ، چه نزاع میان زن و شوهر باشد ، چه دو دشمن ، مهم این است که جسم و ذهن به یک اندازه تحت تاثیر قرار می گیرند.
همسرانی که علاقمند به بهبود روابط خود باشند باید تصاویرو تجسم منفی خود را از یکدیگر اصلاح کنند . وقتی این تصاویر ناخوشایند ، جای خود را با تصاویر مثبت و روشن و بهتر عوض می کند ، عصبانیتها فروکش می کند . در حالیکه جنگیدن در زندگی وحوش امری الزامی تلقی می گردد، به نظر می رسد که در زندگی انسان روزگار ما اختلاف و درگیری ارتباط خود با بقا را از دست داده باشد . از آن گذشته انسان اگر بخواهد می تواند جانب خویشتن داری بگیرد و خشم خویش را مهار کند . اما با کمال تاسف در گیری در جمع خانواده ، بیش از هر جای دیگری به چشم می خورد. اغلب نمی توانیم و یا نمی خواهیم در برخورد با مشکلات زندگی زناشوئی دامن خویشتن داری بگیریم . وقتی ترمزهای درونی تاب مقاومت در برابر فشارها را از دست می دهند ، شدت عصبانیت به حدی می رسد که گاه حملات جسمانی را به همراه می آورد و عجیب آنکه ، کسی که مورد حمله قرار می گیرد ، زن یا شوهر و یا فرزند ماست که به او علاقمند هستیم .
وقتی برخوردهای خانوادگی به جای باریک می کشد و اسباب تکدر خاطر ما را فراهم می سازند ، زن یا شوهری که احساس می کند مورد آزار و اهانت قرار گرفته در صدد تلافی بر می آید و قصد مجازات همسر خویش را می کند . درست به همان شکل که با نزدیک شدن یک شیء خارجی به چشم ، پلکها بسته می شوند ، میل به اقدام متقابل در برابر تهاجم ، واکنشی خود بخود است . البته هر میل به تلافی لزوماً به عمل تلافی منجر نمی شود . شاید بهتر باشد بگوئیم که میل به اقدام متقابل ما را برای انجام عمل اماده می سازد . سیستم کنترل کننده ظریفی که در مغز انسان نهفته است به شکل ترمزهای بازدارنده عمل می کند . از این رو می توان گفت در حالی که تدارک برای اقدام متقابل به خودی خود صورت می گیرد ، کنترل عمل تا حدود زیادی اختیاری است . وقتی تهدید از میان می رود مثلاً به این نتیجه برسیم که از گفته همسرخود برداشت اشتباه کردهایم ، انگیزه اقدام تلافی جویانه در ما فروکش می کند . میل به تلافی اغلب ناشی از برداشت زن یا شوهر از رفتار غیر منصفانه یکدیگر است . از اینرو زن یا مردی که احساس می کند با بی مهری همسر خود روبروست ممکن است به امید آنکه از بی مهری بیشتر او جلو گیری کند در مقام تلافی بر می آید . اما اقدام تلافی جویانه به بهبود روابط منجر نمی شود . منطق تلافی کردن با شدت بیشتر به درگیری منجر می شود . عبارت « خشونت تولید خشونت می کند » که اغلب در زمینه روابط بین گروه ها و کشورها بکار برده می شود ،در مورد روابط و مناسبات اشخاص هم صدق می کند . ابراز خشونت و دشمنی از سوی هر یک از افراد می تواند واکنشهای خصمانه طرف مقابل را در پی داشته دباشد . نظر به اینکه برخورد خصمانه احتمالاً اقدام تلافی جویانه هم اندازه یا بیشتر را به دنبال می آورد ، آنچه در ابتدا یک انتقاد جزئی بوده ، می تواند حتی در میان عشاق به نزاع بزرگی منجر گردد . و گاه میل به تلافی به قدری شدید می شود که تحمل هر گونه شکیبائی از دست می رود .به هر حال اشخاص می توانند به کمک تکنیکهائی خصومت خود را مهار کنند می توانند با تکنیکهائی سکوت کنند . می توانند با تکنیکهائی فکر خود را به جای دیگری معطوف کنند . می توانند با تکنیکهائی موضوع بحث را تغییر دهند یا از اتاق بیرون بروند . گرچه این روشها بر حسب مورد اسباب تسکین خشم را فراهم می سازد ، نمی تواند مانع از فعالیت انگاره های خصومت برانگیز شود .
شناخت درمانی و هیپنوتراپی روشهائی برای برخورد با انگاره های خصومت برانگیز ارائه می کند . یکی از ابتدائی ترین علائم وجود احساس خصمانه عصبانی شدن است . اگر بتوانیم درست در لحظات او لیه شکل گیری خشم ، فکری بحال آن بکنیم ، می توانیم با توجه به افکار اتوماتیک ذهن خود را با پر داختن به خطاهای شناختی و با پی بردن به باورهای اولیه موجب خشم ، سدی در برابر خشم و خصومت ایجاد کنیم با پی بردن به خطاهای شناختی می توانیم از شدت خصومت ها بکاهیم .
3 دیدگاه ها
سلام استاد گرامی
ممنون از سایت خوبتون.
سلام دکتر
من از بچگی احساس خود کم بینی داشتم.و الان که بزرگسالی را طی میکنم، وضعیتم بدتر شده
همراه با این خود کم بینی شدید، اختلالات دیگری هم در وجود من زندگی میکنن ک کنترل کردنشون از دستم خارجه،بعضی وقتها سره هیچو پوچ سریع عصبی میشم، بعضی وقتا یه کاری انجام میدم بعد پشیمون میشم، تو جمع نمیتونم بلند حرف بزنم، و زبونم موقع حرف زدن میگیره، افکاره سمج میاد تو سرم، یه کاری میخوام انجام بدم میترسم اشتباه باشه، ذهنم درگیر میشه، احساس میکنم ذهنیت دیگران در موردم خرابه و با قصد و نیت بد منو نگاه میکنن، از جلو آشنایان که رد میشم حس بدی بهم دست میده، نمیتونم تو جمع و شلوغی مثلا مثل کلاس درس به نحو مطلوب ظاهر بشم، با کسی که حرف میزنم فرم صورتم بهم میریزه و چند روز بعد طرف مقابلم ازم فاصله میگیره..
از مسائل چرت میترسم، زیاد رو رفتار دیگران فکر میکنم، سریع دل میبندم به یکی، افکاری میان تو سرم ک در صورت انجام ندادنشون …اضطراب میگیرم، یکی مثلا میگه فلان شخص از تو بدش میاد، سریع خودمو میبازم، ناراحتی های شدید میاد سراغم، عصبی میشم،از کل آدمای دنیا بدم میاد. تو صحیح و درست بودن غرق میشم، تورو خدا دکتر بگید من چند نوع اختلال دارم؟
سلام مهیار عزیز.
یک چیزی در این شرح حال نوشته اید که مرا به فکر وسواس فکری می اندازد. با اینهمه مشکلات زیاد و طولانی مدت آیا تا کنون به یک روانپزشک با حوصله ! مراجعه کرده اید که تمام این علا ئم را بگویید و برایتان ” تشخیص” بگذارد ؟ اگر نه، که اینکار را بکنید و با آن تشخیص تشریف بیاورید تا بررسی کنم . خداوند یاورتان باد.