هیپنوتیزم

هيپنوتيزم يك پديده نرمال مغزي است.  مهم ترين اشكالي كه الان در جامعه وجود دارد و موجب سوء تفاهم مــي شــود ايـن اسـت كـه آيـا هيپنـوتيزم يـك پـديـده ماوراي طبيعي، غيرعادي و  فراحسي است يا يك پديده طبيعي است؟ بايد گفت هيپنوتيزم يك  state مغزي است. بيداري معمولي يك حالت مـغـزي اسـت. كـسـي كـه بـيـدار اسـت مـي بـيـند، مـي‌شـنـود و بـه مـحـيـط واكـنش نشان مي دهد. خواب طبيعي نيز يك حالت ديگر مغزي است كه در آن كليه فعاليت هاي دروني اندام هاي بدن به صورت طبيعي صورت مي گيرد. اما مغز در يـك حالت  stand by قرار دارد. مغز فردي كه خوابيده نسبت به محيط واكنش خاص از همان نوعي كه فرد بيدار است نشان نمي دهد. مثلا فـردي كـه خـوابـيده واكنشي نسبت به صحبت هايي كه اطرافيانش مي كنند نشان نمي دهد. هر حسي كه از بيرون مي آيد بايد از آستانه اي بالاتر باشد تا فرد خوابيده بتواند به آن واكنش نشان دهد. اگر فرد خوابيده را آرام صدا كنند بيدار نمي شود اما اگر با صداي بلند خطاب شود چون از آستانه خوابيدن بالاتر است، واكنش نشان مي دهد و بيدار مي شود.

در حـالـت خواب مغز فعاليت رويايي دارد. مغز اتفاقات طول روز را آناليز مي كند و در قالب رويا نمود پيدا مي كند. اما فرد خوابيده نمي تواند تـصـمـيـم بـگـيـرد و اقـدام مـشخصي انجام دهد. خواب هم يك وضعيت نرمال مغزي است.

برخلاف خواب و بيداري كه وضعيت هاي نرمال مغزي هستند، وضعيت هاي غيرطبيعي نـيـز وجـود دارنـد مـانـنـد بـيـهـوشـي. در بيهوشي توسط داروهايي فعاليت قست هايي از مغز را مهار مي كنند به گونه اي كه بيداري معمولي و متداول از بين برود. شخص علي الظاهر خواب است اما فرد خوابيده را مي توان با تحريك هاي دردنـاك بـيدار كرد درحالي كه فرد بيهوش در مقـابـل شـديـدتـريـن دردهـاي جـراحـي واكنشـي نـدارد چـرا كـه مغز سيگنالي دريافت نمي‌كند. در اين حالت مغز  shutdown ‌است.

حالت غيرطبيعي ديگر  delirium ‌است كه در اصطلاح به آن سرسام مي گويند. در اين حالت فرد كارهايي مي كند و حرف هايي مي زند كه مغز آن را ثبت نمي كند. معمولا اين كارها نسنجيده و بي رويه است. مثلا  بيمار در بيمارستان سرم را از دست خود خارج مي‌كند. پرخاشگري مي كند و...  اگر فرداي آن روز از بيمار سؤال كنند كوچك ترين خاطره اي از اين اتفاقات ندارد.

اما هيپنوتيزم هيچ يك از اين موارد نيست. بلكه وضعيت جداگانه اي است. فرد هيپنوز شده تقريبا شبيه فرد خوابيده است بدن او ريلكس و چشمانش بسته است. البته در همه موارد هيپنوز كلينيكال هم اين گونه نيست كه فرد چشمانش بسته باشد. هيپنوز در حالت بيداري هم وجود دارد كه به آن   Alert Hypnosis گفته مي شود.

ريشه نام گذاري هيپنوتيزم هم چون كه هيپنو در لاتين به معناي خواب است از اين رو گذاشته شده است. اما در حقيقت يك غلط مشهور است. هيپنوتيزم خواب نيست، اما چون شبيه خواب است اين نام گذاري انجام شده است. هيپنوتيزم  در واقع بيداري شبيه خواب است. فردي كه در هيپنوتيزم قرار دارد به خوبي مي شنود، محيط را و شرايط بدني خود را حس مي كند. مغز نيز به اين شنيده ها واكنش نشان مي دهد. مثلاً به فرد گفته مي شود دستت را آهسته آهسته بالا مي آوري؟ شخص به اين تحرك عمل مي كند

بر اساس کتاب اصلی روانپزشکی (کاپلان و سادوک) هیپنوتیزم یک روش روان درمانی است که با تغییر حالت هوشیاری و استفاده از سه مؤلفه تمرکز (جذبه)، انفکاک و تلقین‌پذیری مخاطب را در شرایطی قرار می‌دهد که می‌توان فرآیند درمان هیپنوتیزمی را در مورد او بکار گرفت. در این حالت خاص هوشیاری، جملات درمانگر (تلقینات) در ذهن تحت آگاه و ناخودآگاه سوژه نفوذ کرده و در اعماق ذهن وی ثبت می شود. همین ویژگی، باعث تأثیر شگرف و پایداری درمان هیپنوتیزمی (هیپنوتراپی) می گردد.

دکتر لوبا دانشمند آمریکایی در این زمینه می گوید:

چکیده و اصل هیپنوتیزم در ایجاد و خلاقیت یک تمایل و توانایی خلاصه می شود که باید در فرد هیپنوتیزم شونده پدید آید. او باید بتواند از صحبتهای هیپنوتیزور و در ذهن روشن و فعال خود تصویری زنده و واضح بسازد و تمام تخیلات و تمرکز ذهنی خود را تنها در این راستا تجهیز و تمرکز بخشد. مطالبی که هیپنوتیزور به او ارائه می دهد ممکن است حقایقی قطعی یا سمبولیک باشند.این تصویری که از هیپنوتیزم ارائه گردید، با پدیده هایی که به صورت خودجوش در جریان زندگی روزمره ما به وجود می آیند، مطابقت می کنند. یعنی مواقعی که ما شدیداً توسط جریاناتی که در اطراف ما می گذرد ، جذب می شویم . برای شرح این پدیده بهتر است مطلبی از دکتر کلمن را عیناً نقل کنیم:در زندگی روزمره ، ما بارها حالت خلسه یا از خود بی خود شدن را تجربه می کنیم. در حالاتی که وقایعی ، به اصطلاح ، ذهن ما را تسخیر می کنند. در این لحظات ما موقتاً آنچه را در اطرافمان می گذرند، فراموش می کنیم. برای مثال کسانی که مرحله نهایی یک مسابقه فوتبال را در تلویزیون مشاهده می کنند، تمام وجود خود را بر روی بازی متمرکز می سازند و نسبت به همه چیز، از جمله این که به چه صورتی روی مبل قرار گرفته اند یا این که همسرشان آنها را برای صرف غذا صدا می کند، بی توجه می گردند.دکتر لوبا در مورد دیگر فرآیندهایی که در زندگی ، ما را جذب می کنند می گوید : بسیاری از ما در برخی از موقعیت ها، حالت عدم احساس درد یا حالت بی حسی را تجربه کرده ایم. مثلاً موقعی که عمیقاً مجذوب یک داستان پلیسی می شویم، برخی دردهای سبک بدنی را حس نمی کنیم. در بعضی از موقعیت ها از جمله در لحظاتی که عمیقاً مجذوب صحبت های دوستی می شویم، ممکن است صدای زنگ یا صدای فردی که مستقیماً ما را صدا می کند، نشنویم. عکس این حالت هم وجود دارد. در لحظاتی از زندگی تمام توجه خود را معطوف به احساس نامطبوعی کرده ایم. مثلا انتظار درد روی صندلی دندان پزشک یا توجه برای احساس بو یا طعمی ناخوشایند و حصول این احساس در پی آن. در لحظاتی که فردی قانع شده یا به او تلقین شده که از عهده کار خاصی بر نمی آید، نمی تواند به خوبی آن کار را هر چند ساده و آسان هم باشد، انجام دهد. ولی اگر ما اعتماد به نفس خودمان را به دست آوریم و مطمئن شویم که قادر به انجام این کار هستیم، حتما در انجام آن توفیق پیدا می کنیم.