محجوب و مأخوذ به حیا آمد و نشست. چهره ای آرام و دوست داشتنی داشت. ظاهری آراسته و با وقار. او مرا بیاد یکی از دانشجویان دوران تحصیلم می انداخت او هم چنین حالاتی داشت او هم بسیار دوست داشتنی و آراسته بود خواهرشان هم دو سال از ما بالاتر بودند که بعدا رزیدنتی قبول شدند.
این مراجعه کننده آقایی ۳۲ ساله بود با مدرک ارشد مهندسی معماری. شاغل در یک شرکت مهندسی. بعدها فهمیدم از هنرستان و مدرک فوق دیپلم خودش را به این مرحله ارتقاء داده است. شخصا برای چنین افرادی ارزش زیادی قائل هستم و به پشتکار آنها آفرین میگویم.
بعد از معارفه ابتدایی عنوان کرد که ترس و عدم اعتماد بنفس دارم که در رانندگی بیشتر است و میترسم مبادا هیچوقت نتوانم رانندگی کنم. در جلسه کاری براحتی نمیتوانم حرف بزنم و سوالی بخواهم از کارفرما بپرسم خجالت میکشم. و نمیتوانم حرفم را بزنم عرق میکنم داغ میکنم طپش قلب پیدا میکنم.
خب واضح بود که ایشان دچار سوشال فوبیا و فوبیای رانندگی هستند اما بهرحال باید شرح حال کاملتری میگرفتم چون برای طراحی دقیق پلن هیپنوتیزم درمانی به آن احتیاج دارم.
در پاسخ سوال من ادامه دادند: اگر در جلسات از من سوالی بپرسند در شوکی میروم که انگار کنترلم دست شخص دیگری است. در درون انگار در یک سکوت مطلق هستم یخ میکنم نفس کم می آورم و مرتب نفس عمیق میکشم و دلهره دارم گاهی هم کار را به دیگری واگذار میکنم.
در جلسات چیزی نمی پرسم حرفم را در خودم میخورم از بیان کردنش فرار میکنم.
حتی در جمع دوستان کسی از من چیزی بپرسد نفس نفس میزنم و بریده بریده میگویم.
در رانندگی همه آن حالتهای بد را دارم و حتی چشمم سیاهی میرود.
البته شرح حال ایشان مفصل تر است و مشکلاتشان بیشتر بود. اما تا همین اندازه را شما میتوانید حدس بزنید که این دو مشکل چه مشکلات بزرگی هستند و چه موانعی را در سر راه پیشرفت فرد ایجاد میکنند.
تستهای هیپنوتیزمی را انجام دادم و خوشبختانه موفقیت آمیز و خوب بود. شرطی سازیهای مقدماتی را برای ایشان انجام دادم جلسه دوم درمان که آمدند گفتند در میان استرسهای این هفته ام آرامشهایی داشتم که در میان آنهمه استرس برایم مثل یک زنگ تفریح بود.
درمان ادامه پیدا کرد و تغییر نگرشهایی در او ایجاد کردم و درمان انسجام خوبی پیدا کرد و باعث شد که این جوان برومند بتواند در اندک زمانی آن مشکلات پانزده شانزده ساله را رها کند و توانست با اشخاصی که همیشه در صحبت کردن با آنها مشکل داشت، صحبت و تعامل کند با کارفرمایش براحتی صحبت کند و شگفت زده دید که در جلسات وقتیکه از او چیزی می پرسند دیگرسرش پایین نیست و راحت پاسخ میدهد بطوریکه حتی برای حضار هم عجیب بوده است.
هرچند ترس از رانندگی در او آنقدر شدید بود که در مواجهه های اولیه هیپنوتیزمی از شدت فشار روحی و ذهنی بیحال میشد و خسته میشد؛ اما در انتهای درمان توانست در عالم واقع براحتی رانندگی کند.
بحمدالله برای ایشان هم درمان کاملا موفقیت آمیز بود.
البته که شما هم میتوانید موفق باشید.